صبح که از خواب بیدار شدم و نیت بر سرویس بهداشتی نمودیم که در آن سر حیاط بود و با باز کردن درب خانه و استشمام و برخورد خنکی دلچسب هوا سرویس را از یاد برده و مستقیم به سمت کوله بار کوچکمون راه افتاده و زنجیر چسب پنچرگیری و خلاصه وسایل کمک اولیه الاغمان و همچنان خودمان را وارد کوله کردیم و تکه ای نان و سیب زمینی و ماکرانی نیز در کوله فرو رفت و صبحانه ای اندک نوش جان کرده و الاغمان را از اتاق بیرون آورده که یادمان افتاد ااااااااا دستشویی نرفته بودم که
به خاطر سرمایی که بود کماکان درختان بلوط گویا در خواب به سر برده و برگ هایشان جوانه ای بیش نبود که حال و هوای زمستان به آدمی می داد
این مسیر را ادامه دادیم همچنان تا به سربالایی های خفن رسیدیم ،نفس نفس زدن هایمان شروع و این کوه نیز با وجود ما بازی می نمود
و با دیدن صدای شور شور آب به وجد آمده ،زیرا ابی با خود به هوای منبع آب که خالی شده بود نیاورده بودیم ،خر ذوق شدیم
آبی پر نموده و خورده و باز به راه ادامه دادیم
رفتیم و رفتیم در این مسیر سنگلاخ رفتیم،از نفس فتاده در کنار چشمه ای از هر سال پر آبتر می نمود نفسی گرفتیم
و باز به این مسیر شتافتیم به امید اتمام سر بالایی هایش
و همانا که جوینده یابنده است و به اوج جاده رسیدیم
بعد از اتمام این سرازیری به چشمه تقریبا رسیدن بنمودیم
بعد از خوردن ناهاری اندک و استراحتی مشغول به خواندن کتاب شدیم که خیلی نیز دلچسب بنمود
مسیر را نشانمان دادند و چشمتان روز بد نبیند چه مسیر عاشقانه ای برای ما دوچرخه سوار ها بود
پا در درکاب مجدد نهادیم و شروع کردیم در مسیر قلوه سنگی پیش تاختن تا به پیچی که نمیشد پیچید رسیدیم:|
و از خرمان پیاده شده و اینک او سوار ما شد و از کوه بالا رفتن بنمودیم تا به یک مسیر آدم روی دگر رسیدیم و چه وسوسه انگیز بود برای سواری با سرعت بالا و این وسوسه بر عقل غلبه نموده و باز پا درکاب شدیم!
تغییر رنگ دو رودخونه به خوبی مشخصه توی این عکس
و نشستیم به استراحت و هنر عکاسی من:|
در حال عکس گرفتن بودیم که دیدن چند تا آدم حس خوبی به ما داد و فهمیدیم به جاده نزدیک شده ایم و بقیه اش مسیر راحت است و که به سوی خرمان شتافته و در جاده ی الاغ روی خوبش با سرعت به رکاب زدن پرداختیم و تعداد آدم ها نیز زیادتر میشد که همه یک طوری ما را نگاه میکردند ندیدبدید ها
یک جایی از مسیر یه شکافی بود که نمیشد تنهایی رفت،چون بایس میپریدی روی یه سنگ بزرگ با فاصله یک متر و ،و بعد می پریدی اونور که از یه نفر کمک خواستم و اندکی گپ زدیم و از مسیری که طی کرده بودم گفتم از دوچرخه و مدل هایش و از اینکه چه طوری تونستم اون مسیر رو بیام چون آشنا به اونجا بود در تعجب بود،و ترغیب شده بود به خرید دوچرخه که شنیدن قیمت منصرفش کرد،مملکته که داریم واسه خرید یه دوچرخه معمولی بایس حقوق یک ماهت رو کلا بدی بهش
و به انتهای مسیر رسیدیم و به آسفالت و نگاهی به کوهی که در بالایش بودیم و الان ازش فاصله گرفتیم و از آسفالت به ادامه مسیرمان به سمت روستا پرداختیتم
درباره این سایت