از روزی که پا در روستای خودمان گذاشتیم چند هدف تفریحی مد نظر قرار داده بودم و حتی وسایل شب مانی در کوه رو آماده کرده بودم از قبل،به دلیل باران نفس گیر و بدی همیشگی هوا برنامه اصلی که حداقل دوروز طول می کشید کنسل شد:(
یکی از دیگه از جاهایی که قصد رفتن بنموده داشتیم از این قرار می باشد.


صبح که از خواب بیدار شدم و نیت بر سرویس بهداشتی نمودیم که در آن سر حیاط بود و با باز کردن درب خانه و استشمام و برخورد خنکی دلچسب هوا سرویس را از یاد برده و مستقیم به سمت کوله بار کوچکمون راه افتاده و زنجیر چسب پنچرگیری و خلاصه وسایل کمک اولیه الاغمان و همچنان خودمان را وارد کوله کردیم و تکه ای نان و سیب زمینی و ماکرانی نیز در کوله فرو رفت و صبحانه ای اندک نوش جان کرده و الاغمان را از اتاق بیرون آورده که یادمان افتاد ااااااااا دستشویی نرفته بودم که

عینک بر چشم گذاشته،دست کش پوشیده و کلاه ایمنی را بر سر نهاده و سیس دوچرخه سواران حرفه ای را به خود گرفته 
از روستا که اندکی در جاده اصلی اش که به سمت شهر می رود برویم به جاده ای خاکی و سنگلاخی بر خواهیم خورد که به دل تنگه ی کوه می رود و ما نیز سر خر را به آن سو کج کرده و رکاب ن این شیب ملایم را پشت سر می گذاشتیم، که شروع سر بالایی رفتن هایمان بود که دوستان خود بهتر دانند که سربالایی و جاده سنگلاخی یعنی چه لذت درد پای شبانه ای
رفتیم و رفتیم ز این مسیر

به خاطر سرمایی که بود کماکان درختان بلوط گویا در خواب به سر برده و برگ هایشان جوانه ای بیش نبود که حال و هوای زمستان به آدمی می داد

این مسیر را ادامه دادیم همچنان تا به سربالایی های خفن رسیدیم ،نفس نفس زدن هایمان شروع و این کوه نیز با وجود ما بازی می نمود

و با دیدن صدای شور شور آب به وجد آمده ،زیرا ابی با خود به هوای منبع آب که خالی شده بود نیاورده بودیم ،خر ذوق شدیم

آبی پر نموده و خورده و باز به راه ادامه دادیم 

رفتیم و رفتیم در این مسیر سنگلاخ رفتیم،از نفس فتاده در کنار چشمه ای از هر سال پر آبتر می نمود نفسی گرفتیم

و باز به این مسیر شتافتیم به امید اتمام سر بالایی هایش

و همانا که جوینده یابنده است و به اوج جاده رسیدیم

 و خوشحال از اینکه به چشمه نزدیکتر شده ام و 5 دقیقه دگر انجا هستم ، این همانا و دیدن تمام نشدن مسیر همانا 
 هر آنچه رفتیم دورتر مینمود،با پاترول که آمدن نموده بودیم قبلا نزدیکتر می نمود:| مسیر نیز کلا سر پایینی بود با شیبی تند، داغ شدن لنت و درد گرفتن دست ها نیز همان:|

بعد از اتمام این سرازیری به چشمه تقریبا رسیدن بنمودیم

و آخرش رسیدیم و دیدنش احساس صعود به قله اورست را در ما تداعی بنمود
 ولی در دل بر سر محکم گل کوبیده که چگونه این سربالایی سنگین که 7 کیلومتر بشد بالا رویم
افکار منفی رو ز خودمان دور بنمودیم و به لذت بردن پرداختیم

بعد از خوردن ناهاری اندک و استراحتی مشغول به خواندن کتاب شدیم که خیلی نیز دلچسب بنمود

وسایلمان را جمع بنموده، نیت بر بازگشت بنمودیم که یک حسی ما را اذیت بنمود که چگونه ز این سربالایی بالا رویم
سپس یک جاده باریک ادم رو را دیدیم و تصمیم بر طی نمودیم چون می دانستم انتهای این آب به کجا ختم میشود
گفتیم در کرانه رود حرکت می نماییم که به جاده اصلی برسیم و در دل به این هوش خود باریک بگفتا و بر زین نشستیم و هوی کردیم خرمان را

و رفتیم و رفتیم 
 به یک گله گوسفند رسیدم و ناخوداگاه طبق عادت فارسی تکلم نموده که بنده خداها فکر کردند بچه اینجا نیستم و به سختی فارسی حرف میزدند که هر 10 کلمه 11 کلمش کوردی بود

مسیر را نشانمان دادند و چشمتان روز بد نبیند چه مسیر عاشقانه ای برای ما دوچرخه سوار ها بود

ابتدا بایس به آب یک رود میزدیم که از نزدیک زیاد عمیق نشان نمیداد 
ولی تا یک قدم داخل آب گذاشتیم تا کمر داخل آب رفتیم و به زور مانع به آب خوردنمان و آب بردنمان شدیم:|
 از بس فشار آب زیاد بود نیاز به تکیه گاه می بود،ترمز خرمان را گرفتیم و چرخ عقبش را به کف رودخونه و یه سنگ گیر دادم و اینچنین گذشتیم 

پا در درکاب مجدد نهادیم و شروع کردیم در مسیر قلوه سنگی پیش تاختن تا به پیچی که نمیشد پیچید رسیدیم:|

و از خرمان پیاده شده و اینک او سوار ما شد و از کوه بالا رفتن بنمودیم تا به یک مسیر آدم روی دگر رسیدیم و چه وسوسه انگیز بود برای سواری با سرعت بالا و این وسوسه بر عقل غلبه نموده و باز پا درکاب شدیم!

و باز هم به مسیر ادامه دادیم تا به رودخونه مجدد رسیدیم و چه رسیدنی
یک سه راهی طبیعی بود که هم از مسیر من آب میومد و هم از مسیری دیگه ای
 آب با چنان فشاری میومد که راحت یک ماشین رو با خودش می برد و رنگ آب سفید بود و به شدت سرد و شاید نزدیک به صفر و مستقیم از برف های روی کوه میومد

تغییر رنگ دو رودخونه به خوبی مشخصه توی این عکس

و نشستیم به استراحت و هنر عکاسی من:|

در حال عکس گرفتن بودیم که دیدن چند تا آدم حس خوبی به ما داد و فهمیدیم به جاده نزدیک شده ایم و بقیه اش مسیر راحت است و که به سوی خرمان شتافته و در جاده ی الاغ روی خوبش با سرعت به رکاب زدن پرداختیم و تعداد آدم ها نیز زیادتر میشد که همه یک طوری ما را نگاه میکردند ندیدبدید ها

یک جایی از مسیر یه شکافی بود که نمیشد تنهایی رفت،چون بایس میپریدی روی یه سنگ بزرگ با فاصله یک متر و ،و بعد می پریدی اونور که از یه نفر کمک خواستم و اندکی گپ زدیم و از مسیری که طی کرده بودم گفتم از دوچرخه و مدل هایش و از اینکه چه طوری تونستم اون مسیر رو بیام چون آشنا به اونجا بود در تعجب بود،و ترغیب شده بود به خرید دوچرخه که شنیدن قیمت منصرفش کرد،مملکته که داریم واسه خرید یه دوچرخه معمولی بایس حقوق یک ماهت رو کلا بدی بهش

و به انتهای مسیر رسیدیم و به آسفالت و نگاهی به کوهی که در بالایش بودیم و الان ازش فاصله گرفتیم و از آسفالت به ادامه مسیرمان به سمت روستا پرداختیتم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Michelle مجله پوست، مو، زیبایی و لاغری الکترونیک IHP-co آتش نشانان زيبايي ... موفقیت 25 سواد علمی